چای باطعم خدا

چای باطعم خدا

به خاطر تو فقط به خاطر تو
چای باطعم خدا

چای باطعم خدا

به خاطر تو فقط به خاطر تو

زیر گنبد کبود

زیرگنبد کبود 

جزمن وخدا

کسی نبود 

روزگار 

روبه راه بود

هیچ چیز

نه سفیدونه سیاه بود

زیرگنبدکبود

بازی خدا

 نیمه کاره مانده بود

واژه ای نبودو 

هیچ کس

شعری ازخدانخوانده بود

تاکه اومرابرای بازی خودش

انتخاب کرد

توی گوش من یواش گفت:

(( تودعایه کوچک منی ))

بعد هم مرانتخاب کرد

پرده هاکناررفت

خودبه خود

باشروع بازی خدا

عشق افتتاح شد

سال هاست

اسم بازی من وخدا

زندگی ست

هیچ چیزمث لبازی قشنگ ما

عجیب نیست

بازی که ساده است وسخت

مثل بازی بهار بادرخت

باخداطرف شدن 

کارمشکلی ست

زندگی

بازی خداویک عروسک گلی ست